یه خاطره از فردا

یه خاطره از فردا

اگه شما هم در این مهمانی شرکت کردید من رو هم دعا کنید، فقط یادمون باشه صاحب خونه رو اذیت نکنیم
یه خاطره از فردا

یه خاطره از فردا

اگه شما هم در این مهمانی شرکت کردید من رو هم دعا کنید، فقط یادمون باشه صاحب خونه رو اذیت نکنیم

تسهای کنکور تربیت بدنی


مربی و بازیکن اسبق پرسپولیس؟

1-علی پروین

2-علی شهین

3-علی مهین

4-علی دمبه .

* * * * * * * * * * * *

کشتی گیر گردن کلفت ایران؟

1-عباس جدیدی

2-عباس قدیمی

3-عباس نیو

4-عباس آب تودیت.

* * * * * * * * * * * *

باشگاه انگلیسی؟

1- میدلزبرو

2- میدلز بیا

3- میدلز بودی حالا

4- میدلز پا شو برو گمشو.

* * * * * * * * * * * *

مهاجم سابق منچستر؟

1- اندی کول

2- اندی سر شانه

3- اندی پشت بازو

4- اندی مرسی هیکل

رسومات هم عوض شده

قبلنا اگه دختره میگفت بله...مراسما شروع میشد ....مثلا بله برون...
شیرینی خورون
این حرفا
الان برعکس شده....دختره میگه نه....تازه مراسما شروع میشه.....
اسید پاشون...چاقو زنون....اعدام کنون

چند طنز کوچیک از رو بی کاری

فدراسیون جهانی دو میدانی پس از مشاهده سرعت و جدیت مسلمانان در خوردن پس از لحظه ی افطار به جای تپانچه اذان را بکار می برد. 

 

دختره به بابانوئل نامه میده میگه برام یه داداش بفرست بابانوئل جواب میده تو مامانتو بفرست رو جفت چشام
 

مرد: وقتی دعوامون میشه چرا عصبانی نمی شی؟ زن : خودمو کنترل می
کنم . مرد: چه جوری ؟ زن : کاسه توالت رو می شورم . مرد : چه ربطی با
دعوای من و تو داره ؟ زن :آخه با مسواک تو می شورمش !!!!

نکن بچه

نکن کنده میشه مال باباییه

  

 

با تشکر از محدثه

پَ نه پَ 2

سر جلسه دستمو بلند کردم سئوال بپرسم استاد اومده میگه سئوال داری؟ پ نه پ می خوام ببینم از اینجا دست تکون میدم منو میبینی

 
دیشب با دوستم داشتیم حکم بازی میکردیم ... بی بی انداختم ...
میگه بی بی بازی کردی؟
پ نه پ انداختم وسط یه شوهر خوب واسش گیر بیاریم!
 
 
 رفتیم تو اتوبان.ترافیک زیادی بود.دوستم میگه صالح ,ترافیکه؟پ نه په واسه اینکه احساسه غریبی بهمون دست نده,ماشینا چسبیدن به ما

 
رفتیم پیک نیک تو جنگل گفتم می خوام برم چوب جمع کنم میگه می خوای اتیش روشن کنی پ نه پ می خوام خونه دکتر ارنست و درست کنم
 
 
رفتم آسایشگاه برای دیدن سالمندان . مسئول اونجا میگه : اومدی عیادت ؟ میگم :
پ نه پ اومدم 2 تا از این پیرمردها رو ببرم بزرگ کنم   
این داستان ادامه دارد...

بعد از یک روز زنانه!!!!!!

مردی ناخوش و خسته شده بود از اینکه باید هر روز به سر کار برود درحالیکه  همسرش در خانه به سر میبرد 

بعلاوه به او حسودیش شد، چرا که همسرش بسیاری تعاریف و آرزو و تبریک در روز زن دریافت کرده بود 

 

دلش خواست که همسرش بفهمد که او چه کارهایی انجام میدهد
پس آرزو کرد: 
خدای عزیزم، من هر روز، روزی 8 ساعت سر کار میروم درحالیکه همسرم فقط در خانه میماند. 
میخواهم او بداند که من چه سختی را تحمل میکنم. پس تقاضا دارم که اجازه دهی بدن من و او با هم جابجا شود 
تنها برای یک روز. آمین 
خداوند با حکمت بیکرانش آروزی مرد را برآورده کرد 
فردا صبح مرد به عنوان یک زن، از خواب بیدار شد 
از جایش برخاست  
برای همسرش صبحانه حاضر کرد، بچه ها را بیدار کرد  
لباس های مدرسه بچه ها را مرتب کرد، به آنها صبحانه داد 
ناهارشان را بسته بندی کرد، آنها را به مدرسه برد
به خانه برگشت و لباسها را برای بردن به خشکشویی برداشت 
آنها را به خشکشویی داد و به بانک رفت تا حساب پس انداز باز کند  
به خواروبار فروشی رفت 
سپس خریدهایش را به خانه برد 
قبضها و صورتحسابها را پرداخت کرد و مانده حسابها را در دفتر خرج بررسی کرد 
ساعت دقیقا 1 شد 
با عجله تختها را مرتب کرد 
لباس ها را شست 
جاروبرقی کشید، گردگیری کرد و کف آشپزخانه را جارو و طی کشید 
به سرعت رفت به مدرسه تا بچه ها را بردارد و در راه خانه با هم بحث کردند 
شیر و کیک برایشان ریخت 
بچه ها را سازماندهی کرد تا تکالیفشان را انجام دهند 
سپس میز اتو را برداشت و در حین تماشای تلویزیون لباس ها را اتو زد 
ساعت 4:30 بعدازظهر 
سیب زمینیها را پوست کند و سبزی ها را برای درست کردن سالاد شست 
گوشت قل قلی درست کرد و لوبیاهای تازه را برای شام آماده کرد 
بعد از شام 
آشپزخانه را تمیز کرد و ماشین ظرفشویی را روشن کرد . 
لباسها را تا کرد، بچه ها را حمام کرد و آنها را خواباند 
ساعت 9 شب 
او بسیار خسته بود و با اینکه هنوز همه کارهای روزانه اش تمام نشده بود به تختخواب رفت تا عشق بازی کند 
صبح روز بعد 
او بیدار شد و سریع کنار تختش زانو زد و گفت: 
خدایا! من نمیدانستم که به چه چیزی داشتم می اندیشیدم. من خیلی اشتباه کردم که به خانه ماندن همسرم حسودی می کردم. خواهش میکنم، آه، آه، لطفا بیا قرارمان را برگردانیم. آمین 
خداوند با حکمت بیکرانش پاسخ داد: 
میدانم که اکنون درس خود را آموختی و من خوشحال خواهم شد که همه چیز را به روال گذشته اش بازگردانم. اما تو باید 9 ماه صبر کنی چرا که دیشب باردار شدی 
 
با تشکر از امیر مسجدی عزیز 
لطفا نظرات قشنگتون از ما دریغ نکنید

بهترین کاریکاتور در آمریکا

کاریکاتور سیاسی جنگ لفظی بین کودک یهودی و فلسطینی برنده جایزه بهترین کاریکاتور در امریکا 

 

 

کودک یهودی :  

  پدر من به من گفته شما شرور، تروریست و حیوان صفت هستید  

کودک فلسطینی :  

 ولی پدر من چیزی بهم نگفته. آخه پدر تو اون رو کشته

پَ نه پَ

ازم میپرسه: اگه یه موقعیت بهتری برات جور شه منو ول میکنی؟ میگم: پَ نه پَ لگد به بختم میزنم بات میمونم تا تو یه موقعیت بهتر برات جور شه منو بپیچونی
 
  شب جمعه داشتم خرماخیرات میکردم ... یاروخورده میگه فاتحه بخونم؟
پَ نه پَ الهه ناز بخون
 
  رفتیم دکتر زنان دکتره میپرسه ... بچتون لگد هم میزنه
پَ نه پَ فحش خوار مادر میده !
 
رو در اتاقم علامت « ورود ممنوع » زدم. رفیقم اومده تو، میگه اینو زدی که کسی نیاد تووو؟
پَ نه پَ زدم که کسی جلو در پارک نکنه ... !
 
رفتم سوپر مارکت میگم یه نوشابه بزرگ بده ... میگه یعنی خانواده باشه ؟!
پَ نه پَ مجردم بود اشکالی نداره ... فقط محجوب باشه ... اهل نماز و روزه   
 
این داستان ادامه دارد...

مورچه و سلیمان نبی

روزی حضرت سلیمان مورچه ای را در پای کوهی دید که مشغول جابجا کردن خاکهای پایین کوه بود.
از او پرسید : که چرا این همه سختی را متحمل میشود؟
مورچه گفت: معشوقم به من گفته است اگر این کوه را جابجا کنی به وصال من خواهی رسید و من به عشق  وصال او میخواهم این کوه را جابجا کنم.
حضرت سلیمان فرمود: تو اگر عمر نوح هم داشته باشی نمیتوانی این کار را انجام دهی.
مورچه گفت:  تمام سعی ام را میکنم.
حضرت سلیمان که بسیار از همت و پشت کار مورچه خوشش آمده بود برای او کوه را جابجا کرد.
مورچه رو به آسمان کرد و گفت: خدایی را شکر میگویم که در راه عشق، پیامبری را به خدمت موری در می آ ورد. . .
اگر تو نیزعاشق حقیقی باشی خداوند کائنات را به خدمت تو میگیرد تا تو به معشوق برسی.  
ای کاش از این فرصت در جهت عشق الهی بهره مند شویم. . .

The Aliens-نا هنجار

The Aliens 

 

you may not believe it
but there are people
who go through life with
very little friction of distress.they dress well, sleep well.they are contented with their family
life.they are undisturbed
and often feel
very good.and when they die
it is an easy death, usually in their
sleep.you may not believe it but such people do exist.but i am not one of
them.oh no, I am not one of them,I am not even near
to being
one of
them.but they
are there
and I am
here.

 

نا هنجار

شاید باور نکنی  
آدم­هائی هستند که
بی­تماس با  اندوه
روزگار می­گذرانند
 خوب می­پوشند
خوب می­خوابند
از زندگی خانوادگیشان راضی­اند.
بی­سرخرند
و اغلب خیلی سرحال.

و وقتی می­میرند،
به مرگ راحتی می­میرند؛
معمولا در خواب.

شاید باور نکنی
اما چنین آدم­هائی
وجود دارند.
من، اما
یکی از آن­ها نیستم.
آه نه، یکی از آن­ها نیستم.
هیچ قرابتی
با آن­ها ندارم
اما هستند آن­ها               
                   آنجا،

و من
اینجا.

 شاعر: چارلز بوکوفسکی
ترجمه: ط . ج 

با تشکر از مینو(مدیر وبلاگ شهر آفتاب-www.suncity2000.blogsky.com)