یه خاطره از فردا

یه خاطره از فردا

اگه شما هم در این مهمانی شرکت کردید من رو هم دعا کنید، فقط یادمون باشه صاحب خونه رو اذیت نکنیم
یه خاطره از فردا

یه خاطره از فردا

اگه شما هم در این مهمانی شرکت کردید من رو هم دعا کنید، فقط یادمون باشه صاحب خونه رو اذیت نکنیم

پَ نه پَ 2

سر جلسه دستمو بلند کردم سئوال بپرسم استاد اومده میگه سئوال داری؟ پ نه پ می خوام ببینم از اینجا دست تکون میدم منو میبینی

 
دیشب با دوستم داشتیم حکم بازی میکردیم ... بی بی انداختم ...
میگه بی بی بازی کردی؟
پ نه پ انداختم وسط یه شوهر خوب واسش گیر بیاریم!
 
 
 رفتیم تو اتوبان.ترافیک زیادی بود.دوستم میگه صالح ,ترافیکه؟پ نه په واسه اینکه احساسه غریبی بهمون دست نده,ماشینا چسبیدن به ما

 
رفتیم پیک نیک تو جنگل گفتم می خوام برم چوب جمع کنم میگه می خوای اتیش روشن کنی پ نه پ می خوام خونه دکتر ارنست و درست کنم
 
 
رفتم آسایشگاه برای دیدن سالمندان . مسئول اونجا میگه : اومدی عیادت ؟ میگم :
پ نه پ اومدم 2 تا از این پیرمردها رو ببرم بزرگ کنم   
این داستان ادامه دارد...
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد