یه خاطره از فردا

یه خاطره از فردا

اگه شما هم در این مهمانی شرکت کردید من رو هم دعا کنید، فقط یادمون باشه صاحب خونه رو اذیت نکنیم
یه خاطره از فردا

یه خاطره از فردا

اگه شما هم در این مهمانی شرکت کردید من رو هم دعا کنید، فقط یادمون باشه صاحب خونه رو اذیت نکنیم

چرا؟؟؟؟؟

دقت کردین ما ایرانیا وقتی بچه هستیم میگن بچه است، نمیفهمه!
وقتی نوجوان هستیم میگن نوجوانه، نمیفهمه
وقتی جوان هستیم میگن جوون و خامه، نمیفهمه
وقتی بزرگ میشیم میگن داره پیر میشه، نمیفهمه
وقتی هم پیر هستیم میگن پیره، حالیش نیست، نمیفهمه
بعد وقتی میمیریم میان سر قبرمون و میگن عجب انسان فهمیده ای بود

تقصیر خودم بود

مسافر کناری مدام خودش را رویم می اندازد، دستش را در جیبش می کند و در می آورد، من به شیشه چسبیده ام اما هر قدر جمع تر می شوم او گشادتر می شود. موقع پیاده شدن تمام عضلات بدنم از بس منقبض مانده اند درد می کنند... (تقصیر خودم بود باید جلو می نشستم.)

مسافر صندلی پشت زانوهایش را در ستون فقراتم فرو می کند، یادم هست موقع سوار شدن قد چندانی هم نداشت، باید با یک چیزی محکم بکوبم توی سرش، چیزی دم دستم نیست احتمالاً فکر کرده خوشم آمده که حالا دستش را از کنار صندلی به سمت من می آورد...
(تقصیر خودم بود باید با اتوبوس می آمدم.)

اتوبوس پر است ایستاده ام و دستم روی میله هاست، اتوبوس زیاد هم شلوغ نیست و چشمان او هم نابینا به نظر نمی رسد ولی دستش را درست در 10 سانت از 100 سانت میله ای که من دستم را گذاشته ام می گذارد. با خودم می گویم ”چه تصادفی” و دستم را جابه جا می کنم اما تصادف مدام در طول میله اتفاق می افتد...
(تقصیر خودم است باید این دو قدم راه را پیاده می آمدم.)

پیاده رو آنقدر ها هم باریک نیست اما دوست دارد از منتها علیه سمت من عبور کند، به اندازه 8 نفر کنارش جا هست ولی با هم برخورد خواهیم کرد. کسی که باید جایش عوض کند، بایستد، جا خالی بدهد، راه بدهد و من هستم...
(تقصیر خودم است باید با آژانس می آمدم.)

راننده آژانس مدام از آینه نگام می کند و لبخند می زند. سرم را باید تا انتهای مسیر به زاویه 180 درجه به سمت شیشه بگیرم. مدام حرف میزند و از توی آینه منتظر جواب است. خودم را به نشنیدن می زنم. موقع پیاده شدن بس که گردنم را چرخانده ام دیگر صاف نمی شود. چشمانش به نظر سالم می آید اما بقیه پول را که می خواهد بدهد به جای اینکه در دستم بگذارد از آرنجم شروع می کند، البته من باید حواسم می بود و دستم را با دستش تنظیم می کردم.
(تقصیر خودم است باید با ماشین شخصی می آمدم.)

راننده پشتی تا می بیند خانم هستم دستش را روی بوق می گذارد، راه می دهم. نزدیک شیشه ماشین می ایستد نیشش باز است و دندانهای زردش از لبان سیاهش بیرون زده است. “خانم ماشین لباسشوئی نیست ها”. مسافرهای توی ماشین همه نیششان باز می شود. تا برسم هزار بار هزار تا حرف جدید می شنوم و مدام باید مواظب ماشینهایی که فرمانهایشان را به سمت من می چرخانند باشم. موقع رسیدن خسته هستم، اعصابم به کلی به هم ریخته است.
(تقصیر خودم است زن جماعت را چه به بیرون رفتن!!!)

بوفون پیراهن شماره ی 10 یوونتوس را بر تن می کند

 

 

شایعات زیادی در مورد پیراهن شماره 10 الساندرو دل پیرو کاپیتان اسبق یووه شنیده می شود و هر روز نام جدیدی برای واگذاری این شماره مطرح می شود اما امروز رسانه های ایتالیا خبری جالب را منتشر کردند.

بر این اساس یوونتوسی ها تصمیم دارند شماره ی 10 خود را به جیجی بوفون سنگربان ملی پوش خود واگذار کنند تا پیراهن و شماره ی ارزشمند دل پیرو به راحتی از آن نفر دیگری نشود.

البته این موضوع هنوز از سوی سران یوونتوس تایید نشده است اما ایده ی جالبی به نظر می رسد و پیش از این دروازه بانانی با شماره ی 10 در میادین حضور داشته اند.
 

لازم به ذکر است که تمامی این شایعات از سمت خود لوییجی بوفون سر منشع میگیرد،زیرا وی قبلا به صورت شوخی گفته بود که بعد از آله من شماره 10 را میپوشم 

و سر یک شوخی کوچک حالا شایعاتی مبنی بر این خصوص تمام ایتالیا را فرا گرفته 

 

منبع:

www.Juventus.ir

بخش نهم ( نیمکت نشینی بدون دلیل نیست )

 

 

"استراحت و آرامش یک نیاز است؛ گاهی وقت ها به دلیل نداشتن آرامش در به ثمر رساندن
گل ناکام می شوید؛ در شرایط دشوار باید از کالبد خود خارج شوید و به خود نگاه کنید،
مانند این است که با شخصی دیگر در حال رد و بدل کردن عکس هستید البته آن شخص باید
شما باشید ؛ خارج شدن از کالبد خود اولین گام برای شکل گرفتن " ما " خواهد بود ؛
شاید این کار غیر ممکن باشد ، من از کالبد خود خارج می شوم تا الساندرو دل پیرو را
درک و به وی کمک کنم ؛

آیا یک مجموعه متشکل از چندین دوست می تواند مجموعه ی موفقی باشد ؟ نمی دانم ؛ اگر بین بازیکنان یک تیم دوستی برقرار شود بدون شک در موفقیت تیم تاثیر گذار خواهد بود اما آیا این بازیکنان بدون اینکه چندین شب و هنگام شام در کنار یکدیگر باشند نیز می توانند به پیروزی دست یابند ؟ می گویند که در یوونتوس تراپاتونی جایی برای دوستی نبود اما با این حال این تیم بسیار قدرتمند بود ، در این تیم جایی برای اختلاف نظرها نبود البته بازیکنان رابطه ی خوبی با یکدیگر داشتند اما دوست نبودند چرا که دوستی یک واقعیت قابل لمس است ، برای حرکت کردن یک مجموعه یک سیستم بسیار پیچیده ای وجود دارد ، برای ایجاد توازن در یک مجموعه نیروی زیادی باید بکار گرفته شود ؛

روح مجموعه نتیجه ی فداکاری ، وفاداری و قدرت روانی ست ؛ البته تمامی این ویژگی ها نشانه ی دوستی و صمیمیت مجموعه نیست ، دوستی در مجموعه یعنی اینکه همه چیز به سادگی صورت گیرد و این ناخود آگاه بوجود نخواهد آمد ؛ چندین فصل را در یوونتوس سپری کردم و در هر فصل از من می پرسیدند که آیا می توانید تمام توان خود را بکار گیرید ، پاسخ مثبت بود ، بازیکن یوونتوس بودیم و طبیعی بود که باید برای قهرمانی به میدان می رفتیم ، شکل گیری و موفقیت یک مجموعه به عوامل زیادی بستگی دارد ، در این میان دوستی فقط یک احتمال است ، من سال های فراوانی را در فوتبال سپری کردم و در این مدت دوستان زیادی را بدست آوردم ، نمی خواهم بین دوستان خود تفاوت قائل شوم چرا که دوستی ارزش زیادی دارد ، یکی از دوستان من هوادار اینتر است و دیگری به فوتبال اهمیت نمی دهد شاید این مورد ایده آل نباشد اما اینگونه نیز می توان زندگی کرد.

از خود می پرسم که چگونه می توان دوست جدیدی بدست آورد ، در کودکی همه چیز ناخود آگاه صورت می گرفت و این کار آسان بود ؛ به نامه هایی که مردم برای من ارسال می کنند اهمیت می دهم و بیش از هر چیز به واکنش هایی که در عکس ها از خود نشان می دهند توجه می کنم ، بنظر من برای درک کردن دوست باید به چشمان وی نگریست ؛ شاید واقعیت ها مهم نباشند ، دوستی در تعارف ها و لبخند ها خلاصه نمی شوند ، دوستی به رفتار ما بستگی دارد و برای زندگی کردن بسیار مهم است ؛

فصل آخر من در یوونتوس برای من بسیار دشوار و البته پیچیده بود چرا که من را با شرایطی روبرو کرد که تا آن لحظه تجربه نکرده بودم ؛ من روزی در میدان پادشاه بودم اما در آن روزها بسیار کم به میدان می رفتم و باید میدان را از زندان کوچک خود تماشا می کردم ؛ من اعتقاد دارم که با اراده ی قوی می توان دشواری ها را کنار زد ، شاید دردها و نگرانی های بزرگتری نسبت به این باشد که از روی نیمکت هم تیمی هایتان را تماشا کنید و این ناراحتی ها هستند که ذهن شما را به خود مشغول می کنند.

نگرانی و استرس شاید قویتر از شما باشند و شما را وادار می کنند تا به ناراحتی ها تسلیم شوید ؛ از خود می پرسید من چه کسی هستم ؟ دشواری های خود را با دشواری های پدر مقایسه می کنید هنگامیکه برای فرزندان خود تلاش می کرد و به خانواده ی خود فکر می کنید ؛ محیطی که در آن پرورش یافتید اکنون به شما کمک می کند تا در هنگام تسلیم شدن یک گام بردارید و این نا امیدی را به امیدواری تبدیل کنید ؛ من در فوتبال وقت زیادی برای استراحت داشتم ، گاهی مصدوم می شدم و گاهی رو نیمکت می نشستم ، من اعتقاد دارم که من بدون دلیل بر روی نیمکت نمی نشینم ؛

شاید این صحیح نباشد اما من به آن اعتقاد دارم و همواره در این شرایط خود را تشویق می کنم ؛ شاید به میدان نرفتن از ابتدای دیدار بسیار آزار دهنده باشد اما من به خود شک و تردید راه نمی دهم چرا که در غیر این صورت اعتماد بع نفس خود را از بین خواهم برد ، فوتبالیست باید به خود افتخار کند و من نیز به خود افتخار می کنم "   

 

منبع:

www.Juventus.ir

آقایان در ادوار مختلف زندگیشون

شش سال اوّل زندگی

[• گریه نکن
• شیطونی نکن
• دست تو دماغت نکن
• تو شلوارت پی‌ پی نکن
• مامانت رو اذیّت نکن
• روی دیوار نقاشی نکن
• انگشتت رو تو پریز برق نکن
• دمپایی بابا رو پات نکن
• به خورشید نگاه نکن
• شب ها تو جات جیش نکن
• تو کمد مامان فضولی نکن
• با اون پسر بی ‌تربیته بازی نکن
• اسباب‌ بازی‌ ها رو تو دهنت نکن
• زیر دامن شمسی خانوم رو نگاه نکن
• دماغت رو تو لوله جاروبرقی نکن



- دوره دبستان[

• موقع رفتن به مدرسه دیر نکن

• پات رو تو جامیزی نکن
• ورق های دفترت رو پاره نکن
• مدادت رو تو دهنت نکن
• به دختر های مدرسه بغلی نگاه نکن
• تخته پاک ‌کن رو خیس نکن
• حیاط مدرسه رو کثیف نکن
• با دختر های شمسی خانوم آمپول بازی نکن
• دست تو کیف بغل دستیت نکن
• تخته ‌سیاه رو خط‌ خطی نکن
• گچ رو پرت نکن
• تو راهرو سرو صدا نکن
• تو کلاس پچ ‌پچ نکن
• ATARI بازی نکن



- دوره راهنمایی[


• ترقّه بازی نکن
• SEGA بازی نکن
• جا های بد بد فیلم ها رو نگاه نکن
• موقع برگشتن از مدرسه دیر نکن
• تو کوچه فوتبال بازی نکن
• دست تو جیبت نکن
• با مامانت کل ‌کل نکن
• تو کلاس صحبت نکن
• بعد از ظهر سروصدا نکن
• با دختر شمسی خانوم منچ بازی نکن
• اتاقت رو شلوغ نکن
• روی میز بابات کتاب هات رو ولو نکن
• عکس لختی تماشا نکن
• با بچّه ‌های بی ‌ادب رفت و آمد نکن
• جرّ و بحث نکن

- دوره دبیرستان


• با کامپیوتر بازی نکن
• تو حموم معطّل نکن
• تقلّب نکن
• با دوستات موتورسواری نکن
• عصر ها دیر نکن
• با دختر شمسی خانوم صحبت نکن
• با بابات دعوا نکن
• تو کلاس معلّم تون رو مسخره نکن
• تو خیابون دنبال دختر ها نکن
• مردم‌ آزاری نکن
• نصف شب سرو صدا نکن
• فیلم سوپر نگاه نکن
• وقتت رو با مجله تلف نکن
• چشم ‌چرونی نکن

5- دوره دانشگاه[


• رشته ‌ای رو که دوست داری انتخاب نکن
• ?? ساعته چت نکن
• سر کلاس درس غیبت نکن
• با دختر شمسی‌ خانوم دل و قلوه ردّ و بدل نکن
• خیابون‌ ها رو متر نکن
• تو سیاست دخالت نکن
• با دختر های مردم هر کاری دلت خواست نکن
• شب برای شام دیر نکن
• با مأمور پلیس کل ‌کل نکن
• چراغ قرمز رو عشقی رد نکن
• موبایلت رو Reject نکن
• حذف پزشکی نکن
• آستین کوتاه تنت نکن
• همه رو دو دره نکن



- دوره سربازی[


• مو هات رو بلند نکن
• روت رو زیاد نکن
• از اوامر سرپیچی نکن
• فرار نکن
• با اسلحه شوخی نکن
• غیبت نکن
• به آینده فکر نکن
• درگیری ایجاد نکن
• به فرمانده بی ‌احترامی نکن
• غیر از خدمت به هیچ چیز دیگری فکر نکن
• با رئیس عقیدتی جرّ و بحث نکن
• اعتراض نکن
• با دختر شمسی خانوم نامه ‌نگاری نکن
• از تلف شدن وقتت ناله نکن
• از آشپزخونه دزدی نکن


- دوره شوهر بودن

[• با زنت شوخی نکن
• زنت رو با دختر شمسی خانوم مقایسه نکن
• به زنت خیانت نکن
• با دوستانت الواتی نکن
• تو Orkut خودت رو Single معرفی نکن
• به زن های دیگه نگاه نکن
• موبایلت رو قایم نکن
• از عکس های قبل از ازدواجت نگهداری نکن
• پولت رو خرج دوستات نکن
• رفتار دوران مجرّدی رو تکرار نکن
• غیر از زندگی مشترک به هیچ چیز فکر نکن
• ریسک نکن
• بدون اجازه زنت هیچ کاری نکن


- دوره پدر بودن

• بچّه رو تنبیه نکن
• به بچّه بی ‌توجّهی نکن
• بچّه‌ ت رو با بچّه‌ های دیگه مقایسه نکن
• به بچّه توهین نکن
• بچّه رو از بازی منع نکن
• بچّه‌ ت رو به کتک زدن بچّه دختر شمسی خانوم تشویق نکن
• با بچّه کل‌ کل نکن
• بچّه رو محدود نکن
• بچّه رو از جنس مخالف دور نکن
• به مادر بچّه بی ‌توجّهی نکن
• بچّه رو به هیچ چیز مجبور نکن
• آزادی بچّه رو محدود نکن
• به حلال‌ زاده بودن بچّه شک نکن
• از خواست های بچّه چشم‌ پوشی نکن

9- دوره پیری[


• برای بچّه‌ هات مزاحمت ایجاد نکن
• نوه‌ هات رو لوس نکن
• با پیرزن ‌های دیگه معاشرت نکن
• به خاطراتت فکر نکن
• پولت رو خرج نکن
• هوس جوونی نکن
• غیر از آخرتت به هیچ چیز فکر نکن
• با زنت بی ‌وفایی نکن
• از رفتن به خانه سالمندان احساس نارضایتی نکن
• لباس شاد تنت نکن
• به بیوه شدن دختر شمسی خانوم توجّه نکن
• تو وصیتنامه ، هیچکس رو فراموش نکن
• از گذشته ناله نکن
• به هر کی رسیدی ، نصیحت نکن

0- دوره پس از مرگ ![

[• حالا دیگه دوره نکن تموم شد ! حالا هر غلطی دلت می ‌خواد بکن ....
• ...... بکن
• ....... بکن
• ..... بکن
• ..... بکن

بخش هشتم ( دردها به من چگونه لبخند زدن را آموختند )

 

 

من نمی دانم که توانایی رویارویی با مشکلات را دارم یا خیر اما همیشه سعی می کنم که لبخند و این مشکلات را کنار بزنم ، اگر با آرامش مشکلات را یکی پس از دیگری کنار بزنید بدون تردید به راه حل واقعی دست خواهید یافت ، راز این کار در تمرکز کردن است باید راه حل های موجود را بررسی کرد و دشواری ها را فراموش کرد.

برای این کار به دوستان واقعی نیاز دارید شاید در رویارویی با مشکلات گاهی از عکس العمل های خود پشیمان شوید ؛ دوست واقعی کسی است که باعث شود تا شما در وقت مناسب دگرگون شوید ، در آن شب مونترو با من صحبت کرد و باعث شد که من در اوج تاریکی یک نور را مشاهده کنم ؛ یک بازیکن ممکن هست که گوشه گیر و افسرده شود در این صورت عاقبت بسیار تلخی در انتظار وی خواهد بود ؛ هرگز اتفاقی که برای سنگربان آلمانی رخ داد و باعث شد که وی خودکشی کند را فراموش نخواهم کرد ؛ مردم بر این باور هستند که بازیکنان با مشکلات و دشواری ها بیگانه هستند اما اینگونه نیست ، فوتبال بسار زیبا و در عین حال می تواند وحشتناک باشد ، فوتبال مانند یک سیاره در کهکشان است.

در این سیاره ناهنجاری و بی منطقی وجود دارد و انسان های عجیبی در آن زندگی می کنند ؛ انسان هایی که بدون توجه به شخصیت بازیکن از وی به دلخواه خود استفاده می کنند و این باعث ایجاد تنش های زیادی می شود ، در این زمان به یک دوست خوب نیاز خواهید داشت ؛ می خواهم بعنوان الساندرو به دوست خود محبت کنم نه دل پیرو ، دوستی به تعداد نیست و اگر با صد نفر آشنا باشید ، نشان دهنده ی این نخواهد بود که شما دوستان فراوانی دارید ، دوستی در فروتنی نهفته است ، باید آماده ی گوش دادن به صحبت های دوست خود باشیم ، در آن شب مونترو با من مهربان بود و من هم تصمیم گرفتم که به صحبت های وی گوش دهم ؛ اگر من در را بر روی مشکلات خود بسته نگه میداشتم در آن صورت سوال هایی در ذهن من پدید می آمدند مانند ، او از من چه می خواهد ؟ یا آیا وی می تواند مشکلات خود را نیز حل کند ؟

این سوال ها شاید از پیشرفت من جلوگیری می کردند ؛ بسیاری دیگر نیز سعی می کردند به من کمک کنند اما من همیشه در کنار آنان نبودم ، من به شنیدن صحبت های دیگران و استفاده از آن ها ایمان دارم و کنجکاوی من نیز در این کار کمک فراوانی به من می کند ؛ مشکل این است که نباید درها را بر روی خود ببندیم و در قفس بمانیم ، من خود را ایده آلترین شخص در جهان نمی دانم اما زندگی به من یاد داد که پیشرفت ناخودآگاه صورت نمی گیرد ، زندگی به من یاد داد که در دشواری ها باید در بسیاری از چیزهای مهم تجدید نظر کرد ، در فوتبال همیشه این چنین است ؛ اگر به خوبی از شکست استفاده کنید ، از اشتباه خود درس بگیرید و اگر ناکامی خود را جبران کنید ، قطعا پیشرفت خواهید کرد ؛ مهم این است که اگر بهانه ای وجود نداشته باشد ، در شکست خوردن به دنبال بهانه نباشید و در پی جبران شکست به دنبال راهکار باشید ، باید شجاع بود و این جمله را گفت : من اشتباه کردم ؛

شاید بتوان با حضور دوست این اشتباه را جبران کرد اما درد نیز راهکار خوبی خواهد بود ، نمی خواهم مانند فیلسوف ها صحبت کنم اما تولد و مرگ دو نقطه ی عطف و قطب زندگی هستند ؛ برای من چنین اتفاقاتی رخ داده اند ، به هنگام مرگ پدرم و تولد فرزندانم ، شاید این اتفاق ها قله ی اورست را برای من ناچیز جلوه دهند و دشواری هایی که مانند کوه در خود داشتم را کوچکتر کنند ؛ در چنین زمانی شما می توانید با تمام وجود اشک بریزید ، این اشک ها یا ناشی از درد هستند یا خوشحالی.

حق با مونترو بود نباید در پشت نقاب مشکلات خود را پنهان کرد ، انسان ارزش زیادی دارد ، انسان توانایی هایی دارد که خود نیز تصور آن را نمی کند ، برای بدست آوردن دوست نباید شتاب زده شد ، این را گفته بودم که گذشت زمان به من یاد داد که چگونه باید آرام باشم ، شاید بهترین چیز برای من سفر به زادگاهم باشد و گاهی با خود صحبت می کنم ، اطراف خود را نگاه می کنم و احساس می کنم که بهترین چیز اندیشیدن است ، گردش در شهر بدون ترس و نگرانی بهترین لحظه را شکل می دهد ، در گذشته من شخصی شتاب زده بودم اما اکنون یاد گرفتم که آرام باشم "  

منبع:

www.Juventus.ir

بخش هفتم کتاب دل پیرو ( ارزش دوست را بدانید )

 

 

دوست واقعی ارزش زیادی دارد، گاهی این دوستی ها را از کودکی در کنار خود احساس می کنیم و گاهی در بزرگسالی، شاید در دوران کودکی، دوست خوب به یک هم بازی خلاصه شود و هم بازی ما بهترین دوست ما باشد.

من نیز از این طرز فکر پیروی می کردم و پیرپائولو به همرا نلسو بهترین دوستان من در کودکی بودند، آن ها در رویاهای من شریک بودند و اکنون که این رویاها به واقعیت تبدیل شد در کنار من هستند. همیشه در کنار من هستند حتی در مراسم ازدواج من دوستان واقعی من هستند و برای درک من یک نگاه کافیست یا شاید هم یک کلمه با لهجه ی زیبای ونیز. ما هیچگاه با هم ایتالیایی صحبت نمی کردیم شاید این برای جوانان کار دشواری باد اما واقعیت این است که این گویش ها هستند که انسان ها را به یکدیگر نزدیکتر می کنند.

اصالت بسیار مهم است احساس می کنم که به یک منطقه وابسته هستم و این گویش جزئی از آن است، همانگونه که گویش پولسی یا توسکانی وجود دارند، گویش های با ارزشی که به آن ها اهمیت نمی دهیم ؛ دوستی ها در نزدیک بودن رقم می خورند و رشد می کنند بویژه در دوران کودکی ؛ از بازیگوشی لذت می بریم و لحظه های زیبایی را در کنار هم تجربه می کنیم ، اوج دوستی ها در سن 10 تا 18 سالگی را می توان تجربه کرد و پس از آن می توان گفت که به یک شریک در زندگی برای همدیگر تبدیل می شویم ، بدلیل فوتبال من در کودکی خانواده و دوستان خود را ترک کردم اما پس از بازگشت و با توجه به اینکه چند هفته صدای همدیگر را نشنیده بودیم اما مانند این بود که 5 دقیقه پیش با یکدیگر صحبت می کردیم ، همه چیز دوباره آغاز می شود و من اطمینان دارم که چیزی تغییر نکرده است.

زندگی ساده را دوست داشتیم ؛ در دوستی مانند یک تیم در جام جهانی با یکدیگر متحد هستیم حتی اگر در سال فقط پنج بار یکدیگر را از نزدیک ببینیم ، آن ها همیشه به فکر من هستند و من نیز آن ها را فراموش نمی کردم؛ دوستان دوران کودکی با ارزش ترین دوستان ما هستند اما دوستی در وجود آن ها خلاصه نمی شود ، زندگی به من یاد داد که همیشه در انتظار پاداش های غیر منتظره باشم ؛ گاهی در یک دوست به یک گنج دست می یابی ، بازیکنان نیز گاهی شرایط بدی را سپری می کنند ، از نظر شخصی با مشکل مواجه هستند ، بدلیل سپری نکردن مصدومیت ، کسب نکردن نتیجه هی مورد نظر یا بی اعتمادی سرمربی دچار افسردگی می شوند ؛ گاهی وقت ها زندگی خصوصی تمرکز شم را به هم میزند و من این احساس را تجربه کرده ام ، قبل از برگزاری دیدار تیم یوونتوس به هتل سیتیا منتقل می شود و در یکی از این شب ها من قصد داشتم تا برای استراحت وارد اتاق شوم که مونترو از من خواست تا به صحبت هایش گوش دهم ، مونترو برترین مدافع تاریخ است و من قصد ندارم از وی تعریف کنم چرا که همه وی را به خوبی می شناسند ؛

مونترو هیچگاه برای من یک دوست واقعی نبود و ما حتی با هم صحبت نمی کردیم ما فقط هم تیمی بودیم و رابطه ی ما در همین اندازه بود ؛ برای وی احترام زیادی قائل بودم اما رابطه ی ما فقط در زمین شکل گرفته بود ، مونترو به من گفت : الکس چکار می کنی ؟ به وی نگاه کردم اما نمی دانستم چه بگویم ؛ من شگفت زده شده بودم وی مثل اینکه می خواست توپ را از من بگیرد با هیجان خاصی به من گفت : در هر شرایطی که هستی ، آن را فراموش کن ، نمی بینی هم تیمی هایت گونه به تو نگاه می کنند ، آن ها چه انتظاری از یک قهرمان غمگین باید داشته باشند ، این اتفاق پس از مصدومیت من در فصل 1999 - 2000 رخ داد ، تلاش زیادی می کردم اما همه چیز بر خلاف خواسته ی من پیش می رفت ، من حضور در کنار دیگران را دوست داشتم اما با این حال در کودکی خجالتی بودم و این در بزرگسالی نمایان می شد و گاهی گوشه گیر می شدم.

در دوران حرفه ای خود دوستان فراوانی داشتم که به من کمک زیادی کردند ، هیچگاه فکر نمی کردم که مونترو برای خارج کردن من از این وضعیت چنین کاری انجام دهد، من به کمک نیاز داشتم و مونترو ثابت کرد که خیلی خوب من را زیر نظر گرفته بود در واقع وی تاریکی که من در آن حضور داشتم را لمس کرده بود ، عشق مانند دوستی است و نمی توان برای آن اندازه ای در نظر گرفت ، با کلمات نمی توان وصف کردبلکه باید آن را احساس کرد ، دوستی فقط نزدیک ماندن نیست بلکه کمک در وقت سختی هاست که ارزش زیلای دارد ؛ فردای آن روز در رختکن من منتظر نگاه مونترو بودم و وی نیز در انتظار نگاه من ، صحبت کردن سودی نداشت باید در برابر سختی ها قرار می گرفتم ، همه ی ما باید در برابر سختی ها ، خاطرات دشوار و رازها ایستادگی کنیم " 

منبع:

www.Juventus.ir

اصفهانی با سرعت 180کیلومتر

اصفهانیه توی اتوبان با سرعت ۱۸۰ کیلومتر می رفته که پلیس با دوربینش شکارش می کنه و ماشینش رو متوقف می کنه. پلیس میاد کنار ماشین و میگه گواهینامه و کارت ماشین !
یارو با لهجه ی غلیظ اصفهانی میگه :من گواهینامه ندارم. این ماشینم مالی من نیست کارتا ایناشم پیشی من نیست … راستیش من صاحب ماشینا کشتم ا جنازاشم انداختم تو صندوق عقب. چاقوشم صندلی عقب گذاشتم. حالاوم داشتم میرفتم از مرز فرار کونم که شوما منو گیریفتین …

مامور پلیس که حسابی گیج شده بود بی سیم می زنه به فرماندش و عین قضیه رو گزارش میده و در خواست کمک فوری می کنه؛ فرمانده ش هم بهش می گه که کاری نکنه تا اون خودشو برسونه
فرمانده خیلی سریع خودشو به محل می رسونه و به راننده اصفهانی می گه:
آقا گواهینامه ؟
اصفهانیه گواهینامه اش رو از تو جیبش در میاره و به فرمانده می ده
فرمانده می گه آقا کارت ماشین ؟
اصفهانیه کارت ماشینو در میاره و می ده به فرمانده
فرمانده که روی صندلی عقب چاقویی پیدا نکرده با عصبانیت دستور می ده تا راننده در صندوق عقب رو باز کنه
اصفهانیه در صندوق رو باز می کند و فرمانده می بینه که صندوق هم خالیست!
فرمانده که حسابی گیج شده بود به اصفهانیه میگه: پس این مامور ما چی میگه ؟
اصفهانیه می گه: چه میدونم والا جناب سرهنگ. لابد الانم می خواد بگه من ۱۸۰ تا سرعت می رفتم !!

اینترنت

دوستم زنگ زده میگه می خوام برم تو اینترنت
گفتم خوب
گفت :کارت اینترنت هم گرفتم
گفتم خوب
گفت:گذاشتمش توی جا سی دی
گفتم چرا؟
خیلی قیافشو حق به جانب کرد و گفت:خوب هرجا رو کیس گذاشتم نفهمیدم کجا بذارمش منم گذاشتم تو جا سی دی!

بیل گیتس :|
رییس گوگل :|
مخترع اینترنت :|
IBM رییس :|
مخترع کامپیوتر :O
خدا :|
مرحوم استیو جابز تو قبر :|
عکس العمل اولیه کارت تلفن :|
عکس العمل ثانویه کارت تلفن =))
من :|

اینترنت

دوستم زنگ زده میگه می خوام برم تو اینترنت
گفتم خوب
گفت :کارت اینترنت هم گرفتم
گفتم خوب
گفت:گذاشتمش توی جا سی دی
گفتم چرا؟
خیلی قیافشو حق به جانب کرد و گفت:خوب هرجا رو کیس گذاشتم نفهمیدم کجا بذارمش منم گذاشتم تو جا سی دی!

بیل گیتس :|
رییس گوگل :|
مخترع اینترنت :|
IBM رییس :|
مخترع کامپیوتر :O
خدا :|
مرحوم استیو جابز تو قبر :|
عکس العمل اولیه کارت تلفن :|
عکس العمل ثانویه کارت تلفن =))
من :|