یه خاطره از فردا

یه خاطره از فردا

اگه شما هم در این مهمانی شرکت کردید من رو هم دعا کنید، فقط یادمون باشه صاحب خونه رو اذیت نکنیم
یه خاطره از فردا

یه خاطره از فردا

اگه شما هم در این مهمانی شرکت کردید من رو هم دعا کنید، فقط یادمون باشه صاحب خونه رو اذیت نکنیم

آرتمیس

 

سلام 

اینشون آرتمیس 

برادرزاده بنده 

این خانم فسقلی جیگر عموشه 

 

 

 چون من طرفدار تیم یوونتوس هستم این خانم رو هم طرفداره یووه کردم

 

 الان 9ماهش که البته این عکس برای 2ماه پیش 

 

این هم یه عکس دونفر نشون دهنده دونسل از طرفداران یوونتوس هست 

ببخشید،اینجا عموش خیلی خسته بوده و خیلی بد توی عکس افتاده 

 

البته اگه بخواید میتونید بقیه عکس های این خانم رو تو صفحه فیسبوکم (با نام Mohsen Momeni)ببینید  

 

وصف حال دختران

هر چند قدیمیه ولی جالبه

دختـری با مادرش در رختخواب

درد و دل می کرد با چشمی پر ز آب

گفت مادر، حالم اصلا ً خوب نیست
زندگی از بهر من مطلوب نیست

گو چه خاکی را بریزم بر سرم
روی دستت باد کردم مادرم

سن من از 26 افزون شده
دل میان سینه غرق خون شده

هیچکس مجنون این لیلی نشد
شوهری از بهر من پیدا نشد

غم میان سینه شد انباشته
بوی ترشی خانه را برداشته

مادرش چون حرف دختر را شنفت
خنده بر لب آمدش آهسته گفت

دخترم بخت تو هم وا می شود
غنچه ی عشقت شکوفا می شود

غصه ها را از وجودت دور کن
این همه شوهر یکی را تور کن

گفت دختر، مادر محبوب من
ای رفیق مهربان و خوب من

گفته ام با دوستانم بارها
من بدم می آید از این کارها

در خیابان یا میان کوچه ها
سر به زیر و با وقارم هر کجا

کی نگاهی می کنم بر یک پسر
مغز یابو خورده ام یا مغز خر؟

غیر از آن روزی که گشتم همسفر
با سعید و یاسر و ایضا ً صفر

با سه تا شان رفته بودیم سینما
بگذریم از ما بقیه ماجرا

یک سری، هم صحبت یاسر شدم
او خرم کرد، آخرش عاشق شدم

یک دو ماهی یار من بود و پرید
قلب من از عشق او خیری ندید

مصطفای حاج قلی اصغر شله
یک زمانی عاشق من شد بله

بعد هوتن یار من فرهاد بود
البته وسواسی و حساس بود

بعد از این وسواسی پر ادعا
شد رفیقم خان داداش المیرا

بعد او هم عاشق مانی شدم
بعد مانی عاشق هانی شدم

بعد هانی عاشق نادر شدم
بعد نادر عاشق ناصر شدم

مادرش آمد میان حرف او
گفت: ساکت شو دگر ای فتنه جو

گرچه من هم در زمان دختری
روز و شب بودم به فکر شوهری

لیک جز آنکه تو را باشد یک پدر
دل نمی دادم به هر کس این قدر

خاک عالم بر سرت، خیلی بدی
واقعا ً که پــوز مـــادر را زدی!

لطفا دردش کم باشد

  کیف مدرسه را با عجله گوشه ای پرتاب کرد و بی درنگ به سمت قلک کوچکی که روی تاقچه بود ، رفت .


همه خستگی روزش را بر سر قلک بیچاره خالی کرد . پولهای خرد را که هنوز با تکه های قلک قاطی بود در جیبش ریخت و با سرعت از خانه خارج شد .

وارد مغازه شد . با ذوق گفت : ببخشید آقا ! یه کمربند می خواستم . آخه ، آخه فردا تولد پدرم هست ... .

- به به . مبارک باشه . چه جوری باشه ؟ چرم یا معمولی ، مشکی یا قهوه ای ، ...

پسرک چند لحظه به فکر فرو رفت .

- فرقی نداره . فقط ... ، فقط دردش کم باشه !