یه خاطره از فردا

یه خاطره از فردا

اگه شما هم در این مهمانی شرکت کردید من رو هم دعا کنید، فقط یادمون باشه صاحب خونه رو اذیت نکنیم
یه خاطره از فردا

یه خاطره از فردا

اگه شما هم در این مهمانی شرکت کردید من رو هم دعا کنید، فقط یادمون باشه صاحب خونه رو اذیت نکنیم

ماجرای بهروز جان



 
خانومی روز تولد شوهرش پیشنهاد داد برن یه رستوران خیلی شیک. وقتی رسیدن، دربون رستوران گفت: سلام بهروز جان! حالت چطوره؟ زنه یه کم غافلگیر شد و به شوهره گفت : بهروز،تو قبلا اینجا بودی؟
شوهر: نه بابا این یارو رو توی باشگاه دیده بودم.
وقتی نشستن، گارسون اومد و گفت: همون همیشگی رو بیارم؟
زنه یه مقدار ناراحت شد و گفت: این از کجا میدونه تو چی میخوری؟
شوهر: اینم توی همون باشگاه بود یه بار وقت خوردن غذا منو دید.
خواننده رستوران از پشت بلندگو گفت: سلام بهروز جان! آهنگ مورد علاقتو میخونم که واست شانس بیاره.
زنه دیگه عصبانی شد و کیفشو برداشت از رستوران اومد بیرون. شوهره دوید دنبالش . زنه سوار تاکسی شد. بهروز جلو بسته شدن در تاکسی رو گرفت و خواست توضیح بده که حتما اشتباهی پیش اومده و منو با یکی دیگه اشتباهی گرفتن که زنه سرش داد زد و کلی فحش 18+ بهش داد.
یهو راننده تاکسی برگشت گفت : بهروز اینی که امشب مخشو زدی خیلی بی ادبه ها.
 

نظرات 1 + ارسال نظر
دریا پنج‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 19:50 http://azjensebaranam.blogsky.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد