یه خاطره از فردا

یه خاطره از فردا

اگه شما هم در این مهمانی شرکت کردید من رو هم دعا کنید، فقط یادمون باشه صاحب خونه رو اذیت نکنیم
یه خاطره از فردا

یه خاطره از فردا

اگه شما هم در این مهمانی شرکت کردید من رو هم دعا کنید، فقط یادمون باشه صاحب خونه رو اذیت نکنیم

سرکارِ خانمِ گلف بازِ فیزیوتراپ...

دوتاخانم گلف بازی می کردند یکیشون توپو زد و با وحشت دید که داره صاف به طرف چند تا
مرد که اونهاهم اونطرف ترگلف بازی می کردند
میره و بالاخره توپ به یکی ازاون مردها می خوره
مرده دستاشو میذاره لای پاش وروی زمین می افته
و از درد مثل سگ زخمی به خودش می پیچه
خانومه میدووه به طرف مرده و شروع میکنه
به معذرت خواهی و میگه اجازه بدین کمکتون کنم
مرده درحالی که دستاشو لای پاش فشار میداد و بی اختیار
از چشماش اشک سرازیر بود باناله میگه نه خودش خوب میشه
ولی خانومه که می بینه مرده خیلی دردمیکشه بازمیگه
اقا من فیزیوتراپم و میدونم چجوری درد شما رو برطرف کنم
و چون خیلی اصرار کرد اقاهه قبول کرد خانومه فوری دست بکارشد
اول بزور دستای مرده رو از لای پاهاش کشید بیرون و بعد سریع کمربندشو بازکرد ودستاشو
برد توی شلواره اقاهه وشروع کرد ارام اربیضه های اقاهه روبه چپ و راست وبالا و پایین
حرکت دادن وبعد که مطمئن شد بیضه ها اسیب بدی ندیدن
با آرامی شروع کرد به مالش اونها بعد از ده دقیقه
از اقاهه پرسید حالا حالتون چطوره؟
آقاهه جواب داد حالم عالیه ولی هنوز هم فکر میکنم انگشتم شکسته باشه
نظرات 1 + ارسال نظر
حیا کن دوست گرامی یکشنبه 26 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 08:29

لااقل از قالب وبلاگت خجالت بکش. حیا کن

باشهههههههههههههههههههههههههههه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد