یه خاطره از فردا

یه خاطره از فردا

اگه شما هم در این مهمانی شرکت کردید من رو هم دعا کنید، فقط یادمون باشه صاحب خونه رو اذیت نکنیم
یه خاطره از فردا

یه خاطره از فردا

اگه شما هم در این مهمانی شرکت کردید من رو هم دعا کنید، فقط یادمون باشه صاحب خونه رو اذیت نکنیم

قبلا به طور کامل پرداخت شده.

شبی، پسری نزد مادرش که در آشپزخانه در حال پختن شام بود، رفت و یک برگه کاغذ را به او داد. مادر دست هایش را با حوله ای تمیز کرد و نوشته ها را با صدای بلند خواند. پسرش با خط بچه گانه نوشته بود:


صورتحساب:
کوتاه کردن چمن باغچه: ۵ دلار
مرتب کردن اتاق خوابم: ۱ دلار
مراقبت از برادر کوچکم: ۳ دلار
بیرون بردن سطل زباله: ۲ دلار
نمره ی ریاضی خوبی که امروز گرفتم: ۶ دلار
جمع بدهی شما به من: ۱۷ دلار

مادر لحظه ای به چشمان منتظر پسر نگاهی کرد، سپس قلم را برداشت و پشت برگه صورتحساب فرزندش این عبارت را نوشت:

بابت سختی ۹ ماه بارداری که در وجودم رشد کردی: هیچ
بابت تمام شب هایی که بر بالینت نشستم و دعا کردم: هیچ
برای تمام زحماتی که در این سال ها کشیدم تا تو بزرگ شوی: هیچ
بابت غذا، نظافت تو و اسباب بازی هایت: هیچ
و اگر همه ی این ها را جمع بزنی خواهی دید که هزینه ی عشق به تو هیچ است.

وقتی که پسر آنچه را که مادرش نوشته بود را خواند، چشمانش پر از اشک شد و در حالی که به چشمان مادرش نگاه می کرد، گفت: «مامان دوستت دارم». آنگاه قلم را برداشت و زیر صورتحساب نوشت :قبلا به طور کامل پرداخت شده.
نظرات 2 + ارسال نظر
مینو یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:23 http://suncity2000.blogsky.com

زحمتی که مادر میکشه حتی با بهترین چیزها هم قابل جبران نیست

دریا دوشنبه 29 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 00:25 http://azjensebaran.blogsky.com

بسیار زیبا بود چشمام پر از اشک شد..............

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد