آگنس ازدواج کرد و صاحب 13 تا بچه شد… وقتی که شوهرش فوت کرد، آگنس دوباره ازدواج کرد و صاحب 7 تا بچهی دیگه شد…
اما دوباره شوهرش فوت کرد… ولی آگنس دوباره ازدواج کرد این بار صاحب 5 تا بچهی دیگه شد…
افسوس و صد افسوس…
آگنس، این شیرزن پر کار… سرانجام دار فانی را وداع گفت…
بر بالای سر تابوت، کشیش برای آگنس طلب مغفرت و مرحمت کرد و گفت: "خداوندا… آن دو سرانجام به هم رسیدند…"
در همین حال یکی از حاضرین در مراسم خاکسپاری به سمت بغل دستیش خم میشه و آروم ازش میپرسه:
"فکر میکنی منظور کشیش، شوهر اولش باشه؟ یا شوهر دومش؟ یا شوهرسومش؟"
بغل دستی جواب میده: "فکر کنم منظورش دو تا پاهاش باشه!!!
اگه زنده میموند دیگه اطمینان داشتم که هرگز نسل بشر منقرض نمیشه
دقیقا
اااااووووووه ه ه ه یعنی ۲۵ تا!!!!!
وای خدای من
خیلی زیاده؟؟؟؟