یه خاطره از فردا

یه خاطره از فردا

اگه شما هم در این مهمانی شرکت کردید من رو هم دعا کنید، فقط یادمون باشه صاحب خونه رو اذیت نکنیم
یه خاطره از فردا

یه خاطره از فردا

اگه شما هم در این مهمانی شرکت کردید من رو هم دعا کنید، فقط یادمون باشه صاحب خونه رو اذیت نکنیم

تلخ تلخ تلخ

کودکی به پدرش گفت: 
پدر دیروز سر چارراه حاجی فیروز دیدم.
بیچاره! چه اداهایی از خودش در می آورد تا مردم به او پول بدهند،ولی پدر،من خیلی از او خوشم آمد،نه به خاطر
اینکه ادا در می آورد و می رقصید،به خاطر اینکه چشم هایش خیلی شبیه تو بود ... 
از فردا،مردم حاجی فیروز را با عینک دودی سر چارراه می دیدند ...
نظرات 4 + ارسال نظر
دریا یکشنبه 1 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:05 http://azjensebaran.blogsky.com

ای وای بر من................................

مهندس هویج یکشنبه 1 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 05:47

جالب بود

جالب امّا تلخ

عسل سه‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 18:54 http://icegirl-lovely.blogsky.com/

سلام خیلی احساسی بود
من شمارو به لینک دوستام اضافه میکنم از وبتون خوشم اومد.

سلام عسل خانم
مرسی
منم همین کار رو میکنه

مینو چهارشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 15:57 http://suncity2000.blogsky.com

چقد تلخ و رمانتیک
اشکمون دراومد

تلخی رو ما مردا واقعا درک میکنیم(البته جوجه مردها)
شرمنده اشکت رو دراوردم مینو جان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد