یه خاطره از فردا

یه خاطره از فردا

اگه شما هم در این مهمانی شرکت کردید من رو هم دعا کنید، فقط یادمون باشه صاحب خونه رو اذیت نکنیم
یه خاطره از فردا

یه خاطره از فردا

اگه شما هم در این مهمانی شرکت کردید من رو هم دعا کنید، فقط یادمون باشه صاحب خونه رو اذیت نکنیم

گاهی دلم میگیرد...

گاهی دلم میگیرد...
از آدم هایی که در پس نگاه سردشان با لبخندی گرم
فریبت می دهند
دلم میگیرد...
از خورشیدی که گرم نمیکند
و
نوری که تاریکی میدهد
از کلماتی که چون شیرینی افسانه ها فریبت میدهند
دلم میگیرد...
از سردی چندش آور دستی که دستت رامی فشارد
و
نگاهی که به توست و هیچ وقت تو را نمیبیند
از دوستی که برایت
هدیه دو بال برای پریدن می آورد
و بعد
پرواز را با منفورترین کلمات دنیا معنی میکند
و
دلم میگیرد...
از چشم امید داشتن به این همه هیچ
گاهی حتی
از خودم هم
دلم میگیرد
 

دکتر علی شریعتی 

 با تشکر از دوستم زهره

نظرات 2 + ارسال نظر
دریا سه‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 03:39 http://azjensebaran.blogsky.com

خیلی قشنگ بود...

دکتر علی شریعی
هم چو اون نداشتیم و نداریم و نخواهیم داشت

Thank's

مینو چهارشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 16:08 http://suncity2000.blogsky.com

اگر دروغ رنگ داشت....اگردروغ رنگ داشت شاید هرروز دهها رنگین کمان از دهان ما نطفه می بست

وبی رنگی کمیاب ترین رنگ ها بود

اگرعشق ارتفاع داشت

من زمین را زیر پای خود می گذاشتم وتو هیچ گاه عزم صعود نمیکردی

آنگاه شاید پرچم کهربایی مرا در قله ها به تمسخر میگرفتی …

اگر گناه وزن داشت هیچ کس را توان آن نبود که گامی بردارد

اگر دیوار نبود نزدیکتر بودیم ،همه وسعت دنیا یک خانه میشد وتمام محتویات سفره

سهم همه بود و هیچ کس در پشت هیچ نا کجا یی پنهان نمی شد

اگرخواب حقیقت داشت

همیشه باتو در ان ساحل لبریز از ناباوری بودم

اگر همه سکه داشتند دل ها سکه را بیشتر از خدا می پرستیدند ویکنفر کنار خیابان خواب گندم نمی دید

تادیگری از سر جوانمردی بی ارزشترین سکه اش را نثار او کند .

اگر مرگ نبود ،زندگی بی ارزش ترین کالا بود ،زیبایی نبود ،خوبی هم شاید …

اگر عشق نبود به کدامین بهانه می خندیدیم و می گریستیم ؟

کدام لحظه را اندیشه می کردیم

چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم ؟

آری بی گمان پیش تر از اینها مرده بودیم اگر عشق نبود.

اگر کینه نبود

قلبه تمام حجم خود را در اختیار عشق می گذاشتند و من با دستانی که زخم خورده توست

گیسوان بلند تورا نوازش میکردم و تو سنگی را که من به شیشه ات زده بودم به یادگار نگه میداشتی و

ما پیمانه هایمان را شبهای مهتابی به سلامتی دشمنانمان پر میکردیم



“دکتر شریعتی

مرسی مینو جان
به احتمال 101%میذارمش توو وبلاگ

Thank's

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد