یه خاطره از فردا

یه خاطره از فردا

اگه شما هم در این مهمانی شرکت کردید من رو هم دعا کنید، فقط یادمون باشه صاحب خونه رو اذیت نکنیم
یه خاطره از فردا

یه خاطره از فردا

اگه شما هم در این مهمانی شرکت کردید من رو هم دعا کنید، فقط یادمون باشه صاحب خونه رو اذیت نکنیم

فرهنگ لغت ایرانی در سال 1390

ما ایرانی ها وقتی میخوایم از کسی تعریف کنیم : 

عجب نقاشیه نکبت…  

چه دست فرمونی داره توله سگ…  

چقدر خوب میخونه بد مصب…  

چه گیتاری میزنه ناکس…  

استاده کامپیوتره لامصب…  

موی کوتاه به طرف میاد :چه عوضی شدی…  

عجب گلی زد بی وجدان…  

بی شرف خیلی کارش درسته…  

دوستت دارم وحشتناک…!  

اما وقتی میخوایم فحش بدیم:  

برو شازده…  

چی میگی مهندس…  

آخه آدم حسابی…  

دکتر برو دکتر…  

چطوری آی کیو؟  

به به! استاد معظم!  

کجایی با مرام؟  

باز گلواژه صادر فرمودی؟

خر ما از کره گی دم نداشت...

مردی خری دید به گل در نشسته و صاحب خر از  
بیرون کشیدن آن درمانده. مساعدت را ( برای  
کمک کردن ) دست در دُم خر زده، قُوَت  
کرد( زور زد). دُم از جای کنده آمد. فغان از  
صاحب خر برخاست که « تاوان بده»!.

مرد به قصد فرار به کوچه‌ای دوید، بن بست  
یافت. خود را به خانه‌ای درافگند. زنی  
آنجا کنار حوض خانه چیزی می‌شست و بار  
حمل داشت (حامله بود). از آن هیاهو و آواز  
در بترسید، بار بگذاشت (سِقط کرد). خانه  
خدا (صاحبِ خانه) نیز با صاحب خر هم آواز  
شد.

مردِ گریزان بر بام خانه دوید. راهی  
نیافت، از بام به کوچه‌ای فروجست که در  
آن طبیبی خانه داشت. مگر جوانی پدر  
بیمارش را به انتظار نوبت در سایۀ دیوار  
خوابانده بود؛ مرد بر آن پیر بیمار فرود  
آمد، چنان که بیمار در جای بمُرد. «پدر  
مُرده» نیز به خانه خدای و صاحب خر پیوست!.

مَرد، همچنان گریزان، در سر پیچ کوچه با  
یهودی رهگذر سینه به سینه شد و بر زمینش  
افگند. پاره چوبی در چشم یهودی رفت و کورش  
کرد. او نیز نالان و خونریزان به جمع  
متعاقبان پیوست!.

مرد گریزان، به ستوه از این همه، خود را  
به خانۀ قاضی افگند که «دخیلم» (پناهم  
ده)؛ مگر قاضی در آن ساعت با زن شاکیه  
خلوت کرده بود. چون رازش فاش دید، چارۀ  
رسوایی را در جانبداری از او یافت: و چون  
از حال و حکایت او آگاه شد، مدعیان را به  
درون خواند.

نخست از یهودی پرسید. گفت: این مسلمان یک  
چشم مرا نابینا کرده است. قصاص طلب میکنم.  
قاضی گفت : دَیتِ مسلمان بر یهودی نیمه  
بیش نیست. باید آن چشم دیگرت را نیز  
نابینا کند تا بتوان از او یک چشم برکند!  
و چون یهودی سود خود را در انصراف از  
شکایت دید، به پنجاه دینار جریمه محکومش  
کرد!.

جوانِ پدر مرده را پیش خواند. گفت: این  
مرد از بام بلند بر پدر بیمار من افتاد،  
هلاکش کرده است. به طلب قصاص او آمده‌ام.  
قاضی گفت: پدرت بیمار بوده است، و ارزش  
حیات بیمار نیمی از ارزش شخص سالم است.  
حکم عادلانه این است که پدر او را زیر  
همان دیوار بنشانیم و تو بر او فرودآیی،  
چنان که یک نیمهء جانش را بستانی!. و  
جوانک را نیز که صلاح در گذشت دیده بود،  
به تأدیۀ سی دینار جریمۀ شکایت بی‌مورد  
محکوم کرد!.

چون نوبت به شوی آن زن رسید که از وحشت  
بار افکنده بود، گفت : قصاص شرعاً هنگامی  
جایز است که راهِ جبران مافات بسته باشد.  
حالی می‌توان آن زن را به حلال در فراش  
(عقد ازدواج) این مرد کرد تا کودکِ از دست  
رفته را جبران کند. طلاق را آماده باش!.  
مردک فغان برآورد و با قاضی جدال  
می‌کرد، که ناگاه صاحب خر برخاست و به  
جانب در دوید.

قاضی آواز داد :هی! بایست که اکنون نوبت  
توست!. صاحب خر همچنان که می‌دوید فریاد  
کرد: مرا شکایتی نیست. می روم مردانی بیاورم که شهادت دهند خر، من از کره‌گی دُم نداشت 
 
با تشکر از امیر

یه دوست دخترم نداریم عزیزان دست به دست هم بدین با هم یکی برام پیدا کنید

یه دوست دخترم نداریم بهمون بگه خجالت نمی کشی هیکل گنده کردی ولی یه جو شعور نداری ؟

یه دوست دخترم نداریم به کنار گورم نداریم که کفن داشته باشیم

یه دوست دختر هم نداریم...فعلا روزگاره ما اینه دیگه کاریش هم  نمی شه کرد!!!هعییییی

پَ نه پَ 15(بمب خنده)

اینم همون بمب خنده که قوش رو داده بود 

من که خیلی حال کردم!!! 

 

 

سوال:آیا شمامیخواهید (نوشته جدید داکیومنت)رو بفرستید تو سطل زباله؟؟ 

 

ممنونم از امیر 

امیر خیلی دوست دارم

پَ نه پَ 14

رفتم درمونگاه , منشیه میگه : مریض شمایید؟
گفتم پَــــ نَ پَــــ من میکروبم , اومدم خودمو معرفی کن! 
 با دوستم رفتیم باغ وحش،جلوی قفسِ شیر وایسادیم. دوستم 
میگه:شیرِ؟ میگم:پَــــ نَ پَــــ... گربه اس باباش مرده ریش گذاشته!!!! 
 تو اتاق عمل نوزاد تازه به دنیا اومده به دستیار میگم چاقو رو بده میگه میخوای بند نافو ببری؟ 
پـَـَـ نَ پـَـَــــ میخوام رقص چاقو کنم از مامان بچه شاباش بگیرم!! 
 بعد از چند ساعت عمل بچم به دنیا اومده با کلی ذوق به بابام نشونش می دم.میگه بچته؟؟؟!! 
میگم پَــــ نَ پَــــ اینو الان از اینترنت دانلود کردم نسخه آزمایشیه واسه تست تا اصلش بیاد!!! 
 دوستم تو خونه خوابیده بود داداشم از راه اومده میگه خوابه؟ میگم پَـــ نَ پَـــ رفته رو اسکرین سیور لگد بزنی روشن میشه!!!! 
 
========================================= 
 
همین الان رسیدم خونه یه اتفاق جالبی افتاد 
فوتبال بود 
با موتور دوستم برگشتم،کلی بارون خوردم(کاملا خیس شدم) 
مادر می گه داره بارون میاد؟ 
بهش گفتم پ نه پ بعد فوتبال با بچه ها گفتیم یه سر بریم استخر،منم جو گرفت با لباس پریدم تو آب 
بعدش رفتم حموم اومدم میگم آب جوش داریم؟پرسید میخوای بخوری؟ 
منم گفتم پ نه پ آب حموم یخ بود میخوام یه دوش آب جوش هم بگیرم که به حد تعادل برسم... 
 
شما هم اگه اتفاق جالبی براتون می افته بزارید...

بنی آدم اعضای یکدیگرند؟؟؟

بـنی آدم اعـضـای یکـدیگرنـد

که مثله سـگ به هـم میپرنـد

چو عضوی بدرد آورد روزگـار

که پنچر شـود چرخ آموزگـار

تو کز محنت دیگران بی غمی

گمونم پسر عمه ی شلـغمی

شاعر:گمنام
 

 

ممنونم از زهره(جدید خیلی زحمت میکشه و مطالب به من میرسونه)