یه خاطره از فردا

یه خاطره از فردا

اگه شما هم در این مهمانی شرکت کردید من رو هم دعا کنید، فقط یادمون باشه صاحب خونه رو اذیت نکنیم
یه خاطره از فردا

یه خاطره از فردا

اگه شما هم در این مهمانی شرکت کردید من رو هم دعا کنید، فقط یادمون باشه صاحب خونه رو اذیت نکنیم

پَ نه پَ 10

رفتیم پایگاه انتقال خون میگه شمام اومدین خون بدین؟ 
پـــ نه پــ ما پشه ایم اومدیم مهمونی...!!! 
 ساعت 5-4 صبح زنگ زده..گوشی رو برداشتم به زور دارم جواب میدم..میگه خواب بودی؟؟ 
پـَـَـ نــه پـَـَــــ داشتم سر گلدسته ی مسجد محلمون اذان میگفتم صدام گرفته 
 
زنگِ خونه رو میزنم مامانم میپرسه میخای‌ بیایی تو ؟ 
پـَـَـ نــه پـَـَــــ می‌خوام ببینم اف ف سالمه یا نه 
 
صبح رفتم کنکور بدم .مراقب میگه تو هم اومدی کنکور بدی؟ 
پـَـَـ نه پـَـَـ اومدم اینجا برم دسشویی 
 
با دوستم رفتیم تو یه مغازه ی شلوغ که عسل طبیعی میفروشه؛ نوبت ما که میشه طرف میگه:
شمام عسل میخواین!؟ 
پـَـَـــ نــه پـَـَـــ دوتا زنبوریم اومدیم استخدام شیم 
 
یارو عکسمو دیده میگه:اااا دماغ خودته این؟
پـَـَــــ نــه پـَـَــــ دماغ اجدادمه که بینی به بینی، نسل به نسل منتقل شده الان رسیده به من!!!! 
 
رفتیم سر خاک یکی از فامیلامون ساکت نشستیم پسر خاله ام میگه ساکتی!!! 
  پــــ نه پـــــــ بلند شم برات سیا نرمه نرمه رو بخونم 
 
رفتیم بلیت کانادا بگیریم زنه میگه سیاحتیه؟
میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ زیارتیه میخوام برم امامزاده سید ریچارد 
 
یارو اومده خونه رو ببینه واسه خرید. تا طبقه سوم با پله اومده میگه پس اینجا کلا آسانسور نداره!!
 پَـــ نَ پَــــ آسانسور داره ولی از طبقه چهارم شروع میشه ! 
 
این داستان ادامه دارد...
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد