یه خاطره از فردا

یه خاطره از فردا

اگه شما هم در این مهمانی شرکت کردید من رو هم دعا کنید، فقط یادمون باشه صاحب خونه رو اذیت نکنیم
یه خاطره از فردا

یه خاطره از فردا

اگه شما هم در این مهمانی شرکت کردید من رو هم دعا کنید، فقط یادمون باشه صاحب خونه رو اذیت نکنیم

همه پدر بزرگ دارن!!!

کلاه فروشی روزی از جنگلی می گذشت. تصمیم گرفت زیر درخت
مدتی استراحت کند. لذا کلاه ها را کنار گذاشت وخوابید. وقتی بیدار شد
متوجه شد که کلاه ها نیست. بالای سرش را نگاه کرد . تعدادی
میمون را دید که کلاه های او را برداشته اند؛

... فکر کرد که چگونه کلاه ها را پس بگیرد. در حال فکر کردن سرش
را خاراند و دید که میمون ها همین کار را کردند. او کلاه را ازسرش برداشت
و دید که میمون ها هم ازاو تقلید کردند. به فکرش رسید که کلاه
خود را روی زمین پرت کند. لذا این کار را کرد. میمونها هم کلاه ها را
بطرف زمین پرت کردند. او همه کلاه ها را جمع کرد و روانه شهر شد؛

سالهای بعد نوه او هم کلاه فروش شد. پدر بزرگ این داستان را برای نوه اش
را تعریف کرد وتاکید کرد که اگر چنین وضعی برایش پیش آمد
چگونه برخورد کند. یک روز که او از همان جنگلی گذشت در زیر
درختی استراحت کرد وهمان قضیه برایش اتفاق افتاد؛
او شروع به خاراندن سرش کرد. میمون ها هم همان کار را کردند. او کلاهش
را برداشت, میمون ها هم این کار را کردند. نهایتا کلاهش رابرروی زمین
انداخت ولی میمون ها این کار را نکردند؛

یکی از میمون ها از درخت پایین آمد و کلاه را از سرش برداشت
و درگوشی محکمی به او زد و گفت: فکر میکنی فقط تو پدر بزرگ داری؟؟؟!!

زبون سرخ میدهد سر سبز را بر باد

زنی با سر و صورت کبود و زخمی سراغ دکتر روانشناس میره ..
دکتر می پرسه : چه اتفاقی افتاده؟
خانم در جواب میگه: دکتر، دیگه نمی دونم چکار کنم. هر وقت شوهرم عصبانی و ناراحت میاد خونه، منو زیر مشت و لگد له می کنه و عصبانیتش رو سر من خالی می کنه !!!
دکتر گفت: خب دوای دردت پیش منه : هر وقت شوهرت عصبانی و ناراحت اومد خونه، یه فنجون چای سبز بردار و شروع کن به قرقره کردن. و این کار رو ادامه بده.
دو هفته بعد،اون خانم با ظاهری سالم و سرزنده پیش دکتر برگشت !!!
خانم گفت: دکتر، پیشنهادتون فوق العاده بود. هر بار شوهرم عصبانی و ناراحت اومد خونه، من شروع کردم به قرقره کردن چای و شوهرم دیگه به من کاری نداشت!!!
دکتر گفت: میبینی؟! اگه جلوی زبونت رو بگیری خیلی چیزا خود به خود حل میشن !

دیر شد امّا دوست داشتنی

تولد ِ وبلاگم گذشت و من هیچ نفهمیدم

وبلاگی که روزی ،  تنها بود  

انگار فکر نمیکرد بتونه جون بگیره 

دوستای زیادی پیدا کردم از همین وبلاگ که همه و همه خوبید 

همه شما ها که داریم میخونید 

میخواید نام ببرم! 

دریا،آرش،محبوبه،علی،مهدی،محدثه،زهره،شقایق،شیوا،مینو،فرهاد،علیرضا و ...(ببخشن اونایی که اسماشون توو خاطرم نبود) 

 

هیچ یادم نبود که من قبل از ماه مبارک کلی برنامه داشتم برای تولد وبلاگم 

میخواستم حس روز اول وبلاگ رو براش تازه کنم(با همون تم با همون امکانات با همون موسیقی) 

ولی خوب ماه مبارک اومد و زندگی رو عوض کرد 

همین دیگه 

کارای خدا همینش قشنگِ که بعضی وقت ها نمیزاره کاری رو که دوست داری انجام بدی 

به افتخارش یک فنجان سکوت

و حالا ....

دیدید...

شوخی ها زیادیش تبدیل میشه به جدی ها
.
بارون زیادیش زیادیش سیل
.
برف  زیادیش تبدیل میشه به بهمن
.
خوشی ها زیادیش تبدیل میشه به گریه
.
و لطف ها زیادیش تبدیل میشه به وظیفه ها 

چقدر خوبه که آدم ها بتونن اعتدال رو رعایت کنن 

 

(پورمهر)

اگردروغ رنگ داشت...

اگردروغ رنگ داشت شاید هرروز دهها رنگین کمان از دهان ما نطفه می بست

وبی رنگی کمیاب ترین رنگ ها بود

اگرعشق ارتفاع داشت

من زمین را زیر پای خود می گذاشتم وتو هیچ گاه عزم صعود نمیکردی

آنگاه شاید پرچم کهربایی مرا در قله ها به تمسخر میگرفتی …

اگر گناه وزن داشت هیچ کس را توان آن نبود که گامی بردارد

اگر دیوار نبود نزدیکتر بودیم ،همه وسعت دنیا یک خانه میشد وتمام محتویات سفره

سهم همه بود و هیچ کس در پشت هیچ نا کجا یی پنهان نمی شد

اگرخواب حقیقت داشت

همیشه باتو در ان ساحل لبریز از ناباوری بودم

اگر همه سکه داشتند دل ها سکه را بیشتر از خدا می پرستیدند ویکنفر کنار خیابان خواب گندم نمی دید

تادیگری از سر جوانمردی بی ارزشترین سکه اش را نثار او کند .

اگر مرگ نبود ،زندگی بی ارزش ترین کالا بود ،زیبایی نبود ،خوبی هم شاید …

اگر عشق نبود به کدامین بهانه می خندیدیم و می گریستیم ؟

کدام لحظه را اندیشه می کردیم

چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم ؟

آری بی گمان پیش تر از اینها مرده بودیم اگر عشق نبود.

اگر کینه نبود

قلبه تمام حجم خود را در اختیار عشق می گذاشتند و من با دستانی که زخم خورده توست

گیسوان بلند تورا نوازش میکردم و تو سنگی را که من به شیشه ات زده بودم به یادگار نگه میداشتی و

ما پیمانه هایمان را شبهای مهتابی به سلامتی دشمنانمان پر میکردیم

   

(دکتر علے شریعتے)

جا داره از دوست بسیار خوبم مینو جان تشکر 

زحمت این مطلب رو مینو جان کشیده بود 

البته بعضی از مطالب وبلاگ رو باز هم از اون میگیرم 

حتما به وبلاگ زیباش سر بزنید 

http://www.suncity2000.blogsky.com/

فاحشه

دختری کہ برای بہ دست آوردن دل تو تن خود را در اختیار تو قرار میدھد فاحشہ نیست 

و دختری کہ ازین کار امتناع مےکند باکرہ نیست 

من بہ باکرہ بودن ذهن فاحشہ ھا و بہ فاحشہ بودن ذھن باکرہ ھا ایمان دارم 

 (دکتر علے شریعتے)

مادرهای جدید و مادر های قدیم

 

مادر قدیم

گویند مرا چو زاد مادر پستان به دهان گرفتن آموخت

شبها بر گاهواره ی من بیدار نشست و خفتن آموخت

دستم بگرفت و پا به پا برد تا شیوه ی راه رفتن آموخت

یک حرف و دو حرف بر زبانم الفاظ نهاد و گفتن اموخت

لبخند نهاد بر لب من بر غنچه ی گل شکفتن آموخت

پس هستی من ز هستی اوست تا هستم و هست دارمش دوست
 

 

 

مادر جدید

گویند مرا چو زاد مادر روی کاناپه لمیدن آموخت

شبها بر ماهواره تا صبح بنشست و کلیپ دیدن آموخت

بر چهره سبوس و ماست مالید تا شیوه ی خوشگلیدن آموخت

بنمود تتو دو ابروی خویش تا رسم کمان کشیدن آموخت

هر ماه برفت نزد جراح آیین چروک چیدن آموخت

دستم بگرفت و برد بازار همواره طلا خریدن آموخت

با قوم خودش همیشه پیوند از قوم شوهر بریدن آموخت

آسوده نشست و با اس ام اس جکهای خفن چتیدن آموخت

چون سوخت غذای ما شب و روز از پیک مدد رسیدن آموخت

پای تلفن دو ساعت و نیم گل گفتن و گل شنیدن آموخت

بابام چو آمد از سر کار بیماری و قد خمیدن آموخت

  

 

چـــی تـــــــــو چشــــاته که تـــورو اینقـــدر عـــــــزیز میکنــــــه

ایـــن فاصلـــــه داره منـــــــو بــــی تــــو مریض میکنـــه

این که نگـــــات نمیکنــــم یعنی گـــرفتار تــــــــوام

رفتن همه ولی نترس من که طرفدار توام

هرچی ســرم شلــــوغ شد رو قلــــب مــــــن اثـــــــر نذاشت

بــــدون تــــــو دنیای مــــــن انگـــار تماشاگـــــر نداشت

منــــــو نمیشه حــدس زد با این غـــــــرور لعنتـــی

هیج وقت نخواستم ببینیم تو لحظه ناراحتیم

میخواستــــــــــم نبخشمت یکـــــی ازت تعـــــــریف کــــــــــرد

دیــــــدن تنهایــــی تـــــــــو منــــــــو بلاتکلیف کـــــــرد

بیا و معذرت بخواه از جشنــــی که خــراب شــــد

از اون که واسه انتقامم از تو انتخاب شــــــــد

هرچی سرم شلــــــوغ شـــــد رو قلب مـــــــــن اثـــر نذاشت

بدوت تــــــو دنیای مـــــــن انگـــــار تماشاگـــــــر نداشــت

منــــــــــو نمیشه حدس زد با این غــــــــرور لعنتی

 هیج وقت نخواستم ببینیم تو لحظه ناراحتیم

 

با تشکر از رضا